غُلام دولتِ آنم، که پای بندِ یکیست . . .

غُلام دولتِ آنم، که پای بندِ یکیست . . .
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن

به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
تو مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

تو مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم

ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم
ره رو آن است که آهسته و پیوسته رود

ره رو آن است که آهسته و پیوسته رود
نیکی چو از حد بگذرد نادان خیال بد کند.

نیکی چو از حد بگذرد نادان خیال بد کند.
نازنین ا من ز فکر تو به خود نیز نمیپردازم

نازنین ا من ز فکر تو به خود نیز نمیپردازم